بهترین وب سایت دخترانه
بهترین وب سایت دخترانه
وبلاگی متفاوت از همه ی چیزای خوب

بروز تمدن و اعتلاء و زوال آن، از قانون پیوستگی - یعنی از ساده به پیچیده - پیروی نمی كند. برای بروز تمدن ها نمی توان عللی مشخص ذكر كرد و آن گاه به بررسی كمیت و كیفیت آن تمدن از جنبه های علمی، فلسفی، هنری و اجتماعی پرداخت. اگر تمدن ها پدیده هایی بودند كه از نظر هویت و مختصات و علل پیدایش و اهداف، قابل شناسایی بودند، هرگز در تحلیل آن ها در میان اندیشمندان اختلاف نظر وجود نداشت. بعلاوه، پیدایش هیچ تمدنی را از قبل نمی توان پیش بینی كرد. برخی از اندیشمندان، علت تمدن ها را نیاز انسان دانسته اند، در حالی كه سرگذشت تمدن ها را نمی توان در مسأله نیاز خلاصه كرد، زیرا در موارد بسیاری بارقه ها و جهش های مغزی از عناصر مهم تمدن به شمار می روند. احساس لزوم جبران ضعف در مقابل رقیبان را نیز باید از دیگر عوامل بروز تمدن ها و فرهنگ ها دانست. البته این دو عامل در پیدایش تمدن دخالت دارند، ولی از عوامل منحصر به فرد نیستند.

این كه انسان به مطالعه تمدن ها می پردازد، به خاطر آشنایی با شخصیت ها و سرگذشت زندگی آن ها نیست، بلكه چون تمدن ها و فرهنگ ها با كار و تلاش انسان ها به وجود می آیند، تحقیق پیرامون آن ها می تواند نیازهای اصلی و فرعی انسان و كمیت و كیفیت قدرت و آرمان های مادی و معنوی وی را نشان دهند. البته عكس این مطلب هم صادق است. یعنی هر چه معلومات ما درباره انسان و ابعاد وجودی وی گسترده تر شود، شناخت ما نسبت به تمدن ها عمیق تر خواهد شد.

فرق تمدن و فرهنگ

"فرهنگ عبارت است از: كیفیت یا شیوه بایسته و یا شایسته برای آن دسته از فعالیت های حیات مادی و معنوی انسان ها كه مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات تصعید شده آنان در حیات تكاملی باشد."

"تمدن عبارت است از: برقراری آن نظم و هماهنگی در روابط انسان های یك جامعه كه تصادم ها و تزاحم های ویرانگر را منتفی ساخته و مسابقه در مسیر رشد و كمال را قائم مقام آن ها بنماید، به طوری كه زندگی اجتماعی افراد و گروه های آن جامعه، موجب بروز و به فعلیت رسیدن استعدادهای سازنده آن بوده باشد."

فرق های تمدن و فرهنگ را به این صورت می توان خلاصه كرد:

1- فرهنگ، نشانگر معلومات و خواسته ها و آرمان های یك جامعه است، در صورتی كه تمدن بیانگر فعالیت عوامل اصیل حیات فردی و اجتماعی است. بر همین اساس است كه تمدن ها به جوامع مختلف به طور طبیعی راه می یابند، اما انتقال فرهنگ ها از جامعه ای به جامعه دیگر، به طور طبیعی نیاز به قدرت فرهنگ غالب یا ضعف فرهنگ مغلوب دارد.

2- اگر عوامل به وجود آورنده یك فرهنگ از میان بروند، پویایی آن فرهنگ نیز از میان خواهد رفت و فقط نمودی از آن باقی خواهد ماند، در صورتی كه تمدن ها به خاطر وابستگی شدید به عوامل اصیل حیات، هرگز دچار ركود نمی شوند. در واقع، ایستایی یك تمدن سبب سقوط آن تمدن می شود.

3- در طول تاریخ، فرهنگ های گوناگونی به وجود آمده اند، به طوری كه به تعداد اقوام و مللی كه تا كنون پا به عرصه وجود گذارده اند، فرهنگ هایی به وجود آمده است و برخی از آن ها نیز از میان رفته اند، اما تمدن هایی كه در طول تاریخ پیدا شده اند، حداكثر بیست و یك تمدن می باشد.

تمدن ها دارای عناصر مشتركی هستند كه عبارت است از:

الف - موادی از حقوق كه برمبنای عدالت استوار است و موجب نظم و هماهنگی زندگی اجتماعی انسان ها می شود. این دسته از مواد حقوقی از آرمان های اصیل حیات تلقی شده و قابل تعمیم بر همه جوامع است.

ب - كشف بهترین راه برای مبارزه با عوامل مزاحم طبیعت و انسان های طغیانگر از عناصر تمدن است كه مطلوب همه جوامع انسانی می باشد.

ج - مدیریت سیاسی منطقی كه موجب تشكل افراد جامعه و رشد و شكوفایی ابعاد وجودی آن ها می شود، از اصیل ترین عناصر تمدن است كه ایده آل همه جوامع بشری می باشد.

د - كشف و به كارگیری وسایل تكنولوژیكی جهت رفع نیازهای زندگی و بهره برداری از مغزهای انسانی و مواد طبیعی جهت رفاه انسان ها، از عالی ترین اصول تمدن است.

ه - تفسیر و توجیه منطقی كارهای فكری و عضلانی انسان ها كه نمودی از انرژی های حیاتی آن هاست. این عنصر را نباید فقط از دیدگاه "بازدهی طبیعی محض" بررسی كرد.

در مقابل ویژگی های تمدن، فرهنگ دارای نمودها و فعالیت هایی است كه فقط به جامعه ای خاص اختصاص دارد و زندگی مردم آن جامعه را رنگ آمیزی می كند. اگر فرهنگ جامعه ای ریشه در عوامل اصیل حیات انسانی داشته باشد و موجب پویایی حیات انسان ها شود، آن فرهنگ را باید "فرهنگ تمدن زا" نامید.

تمدن را از دو دیدگاه می توان مورد بررسی قرار داد:

1- دیدگاه انسان محوری كه مرادش از تمدن چنین است: تشكل انسان ها با روابط عالی و اشتراك همه افراد و گروه های جامعه در پیشبرد اهداف مادی و معنوی برای رسیدن به حیات معقول كه به فعلیت رسیدن همه استعدادهای سازنده انسانی در آن حیات دست به كار می شوند.

این تعریف، هم شامل اهداف و آرمان های جوامع می شود و هم نسبیت تمدن ها را نشان می دهد.

2- دیدگاه قدرت محوری كه مرادش از تمدن چنین است:

"به فعلیت رسیدن همه استعدادها و استخدام همه اشكال قدرت، در پیشبرد هدف های حیات طبیعی معمولی."

در این دیدگاه، به تكامل انسان و وحدت انسانیت توجه نمی شود و تحصیل قدرت و عشق به آن، از پایه های اساسی این نوع تمدن است. در این نوع تمدن، توجه به انسان و ارزش های آن مورد غفلت قرار می گیرد. طرفداران این دیدگاه، هدف تمدن را رسیدن انسان ها به مرحله ای می دانند كه از نظر علم و فن، رشد چشمگیر پیدا كرده و با برخورداری از رفاه و آسایش، هر چه را كه خواست، انجام دهد.

عوامل اعتلاء تمدن ها

1- پای بندی شدید به خصلت های نیكو

2- پای بندی به اعمال پسندیده و امور نیكو و زیبا

3- گرایش مردم به آرمان های بزرگ

4- تكاپو در مخاطرات بزرگ و تلاش برای حل مشكلات

5 - التزام مردم به وفای عهد

6- اطاعت از نیكوكاری

7- اعراض از كبر

8 - نیت های پاك مردم

9- صحت و سلامتی روحی افراد جامعه

10- جریان یافتن امور زندگی برمبنای حق

11- قرارگرفتن در شعاع انگیزگی های فضیلت

12- خویشتن داری از ظلم

13- انصاف برای همه خلق

14- حلم و فرو بردن غضب

15- پرهیز از فساد در روی زمین

16- التزام به انس و محبت

17- استفاده از نیروهای خود جهت برداشتن عوامل مزاحم مادی و معنوی

18- كوشش به هنگام آزمایش ها و گرفتاری ها

19- توافق در امیال و آرمان ها

20- اعتدال دل ها

21- بصیرت های نافذ

علل اساسی سقوط تمدن ها

علت اساس زوال و سقوط تمدن ها یك اصل است: "من هستم، پس تو نیستی" یا "هستی تو، مشروط بر این است كه من بخواهم". این اصل، معنای واقعی ظلم و استكبار است كه در آیات قرآنی به عنوان عوامل سقوط تمدن ها مطرح شده است:

فَكَاین مِن قَریةٍ اَهلَكناها فَهِی ظالِمَةٌ

"بسا جوامعی را كه ستمكار بودند، هلاك ساختیم." (حج/45)

ظلم را می توان "تعدی به قانون واقعی حیات معقول" قلمداد كرد. با این بیان، ظلم معنای محدودی ندارد و امور زیر از مصادیق بارز آن می باشد:

1- كم ترین تعدی بر ندای وجدان، ظلم برخویشتن است.

2- اجازه كم ترین تعدی از طرف دیگران برحق خود، ظلم برخویشتن است.

3- كاستن از ارزش كار و فعالیت و محصول تلاش انسان ها، ظلم است.

4- به وجود آوردن شرایطی كه انسان را وادار به صرف نظر از حق كار و فعالیت خود بنماید، ظلم است، اگر چه مظلوم در كمال رضایت و خوشحالی به آن شرایط بنگرد.

5 - ایجاد خفقان و عوامل ركود فكری در دیگران، ظلم است.

6- مزاحمت با آزادی دیگران، اگر چه با منحرف ساختن معنای آزادی و تحصیل رضایت همان كسی همراه باشد كه آزادیش مورد مزاحمت قرار گرفته، ظلم است.

7- ایجاد تقاضای مصنوعی در مردم برای عرضه كالاها و یا تفكرات تحمیلی و بی ارزش، ظلم است.

8 - بازی با تفكرات واحساسات مردم برای تحمیل خواسته های خودخواهانه، ظلم است.

9- ویترین قراردادن ذهن مردم برای نمایش قیافه حق به جانب خود، تعدی بر شخصیت انسان هاست و ظلم به شمار می رود.

10- عرضه كردن خود برای مدیریت سیاسی جامعه بدون تسلط به هوی و هوس و لذت پرستی و خودخواهی، تعدی و ظلم برجامعه است.

11- پایمال كردن قدرت و امتیازی كه می تواند دردهای مردم را درمان كند و آلام و ناگواری های آنان را كاهش بدهد و سنگی از سر راهشان بردارد و عامل بهبودی زندگی مادی یا معنوی مردم را به وجود آورد، بدترین ظلم بر انسان هاست؛ چه رسد به این كه آن قدرت و امتیاز را به صورت سلاحی در آورد و یكه تاز میدان تنازع در بقاء شود.

این مطلب از سایت زیر دریافت شده.





نوشته شدهچهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:تمدن,فرهنگ,تمدن وفرهنگ,تفاوت میان فرهنگ وتمدن,پارسیان,, توسط فرشته
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.